افراطی گرایی و مطلقانگاری توان براندازی بنیاد هراندیشه و مکتب فکری را دارد و بیتردید آسیب چنین رفتاری خودی و غیرخودی نمیشناسد؛ باورهای معتدل و گفتوگو پذیر مجموعه های انسانی را دگرگون میسازد، میان پدیدهها خط و نشان میکشد، دگم اندیشی را در جامعه تقویه میکند و حس دگر پذیری، تسامح و بردباری را از میان برمیدارد. صاحبان دیدگاههای افراطی خود را مستحق تعیین تکلیف به دیگران میدانند و برای چنین امری به هر حربهای توسل می جویند. هر چند این نوشته بر تبیین تفاوت بسترهای رشد افراطیت در برخی از جوامع متمرکز هست، اما کلیت بحث این است که ذهنیت قبیله ای و دشمنی های خانوادهگی با افراط گرایی دینی در افغانستان دست به دست هم داده این کشور را به آتش میکشند.
گفتنی است که؛ شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جوامع یکسان نیست و به همین دلیل گروههای افراطی با انگیزه های دینی، نژادی و سیاسی در همه جای دنیا با ترویج ادبیات تندروانه و تکرایی تلاش می کنند تا باور خود را بر روایت حاکم سیاسی ـ فرهنگی کشور و منطقه شان بگسترانند و بر دیگران صحنه را تنگ تر و در فرجام آنها را نابود کنند.
به قول اولیویه روآ، افغانستان شناس معروف فرانسوی و نویسنده کتاب شکست اسلام سیاسی، افراط گرایی زاده شورش نسلی است. به این معنی که رابطه میان افراطگرایان و پدر و مادرشان رابطه معکوس است. پسر مدعی داشتن حقیقتی است که مادر و پدرش به آن دسترسی ندارند. آنانی که تازه به افراط گرایی میپیوندند نمونههای روشن این وضع اند. این شورش نسلی در میان سربازان داعش، القاعده و دیگر گروه های افراطی به گونه تندروانۀ آن وجود دارد. آنها برای “رهیاب شدن” والدین شان دعا میخوانند و نجات والدینشان را در روز رستاخیز مرهون هدایت و یا شهادت خود میپندارند.
در نیجریه افراط گرایی بوکوحرام (دانش غربیحرام) زاده فقر طبقاتی؛ مشکلات برخاسته از عدم دسترسی متوازن به منابع ثروت و تفاوت فاحش میان دانشجویان فقیر و ثروتمند است.
گاهی هم افراط گرایی در دیدگاههای قومگرایانه و نژادی تبلور مییابد که نمونه آن را در جنگهای نژادی رواندا میتوان مشاهده کرد. با مرگ رییس جمهور رواندا (جووینال هابیاریمانا) در سانحۀ هوایی، دو قوم بزرگ “هوتو” و “توتسی” باهم درگیر شدند و نزدیک به یک ملیون شهروند بیگناه جانشان را در این جنگ خونین از دست دادند.
همینطور به حاشیه رانده شدن سیستماتیک سنیهای عراق پس از سال ۲۰۰۳ به ویژه در دوران زمامداری نوری المالکی از ساختار حکومتی این کشور سبب شد تا گروههای افراطی مسلح در آن کشور به میان آید. به باور اما اسکای، مشاور پیشین فرماندۀ نیروهای آمریکایی در عراق، برخورد مذهبی حکومت عراق در فرجام سبب ایجاد شکل گیری موجی از شورش در قالب، لشکریان ابومصعب الزرقاوی، رهبر شاخه القاعده و افراطیون دولت اسلامی عراق و شام ( داعش) شد که تهدید بزرگی برای عراق، سوریه و در کل خاورمیانه شد.
در افغانستان اما با توجه به قوت عنصر قومی، افراط گرایی دینی نیز حول و حوش هستههای تباری و قومی شکل گرفت. اکثریت احزاب جهادی بیشتر از این که با انگیزش دینی تمامیت خودشان را حفظ کنند، برای بقا بر تقویت هدفمند روابط قبیله ای وتباری سرمایه گذاشتند. ترکیب رهبری اکثریت سران احزاب جهادی به استثنای چند مورد اندک، همه قومی و خانوادهگی است. جالب این جاست که داعیههای قومی تنظیمهای جهادی افغانستان که ظاهری اسلامی داشتند، به صورت قطع با فروپاشی آخرین رژیم کمونیستی در کابل، فرو افتاد و واقعیت وجودی این تنظیم ها روشن گردید.
طالبان هرچند با داعیه برپایی یک امارت عادل اسلامی تا دهانههای بدخشان و پنجشیر پیشرفتند، اما اسلام به عنوان یک نسخه سیاسی، همه ایدئولوژی طالبان نبوده و نیست. طالبان از یک منظر واکنشی به قطع تداوم قدرت تاریخی یک قوم بر افغانستان بود که با روی کار آمدن حکومتی به رهبری برهان الدین ربانی اتفاق افتاده بود.
طالبان هرچند با داعیه برپایی یک امارت عادل اسلامی تا دهانههای بدخشان و پنجشیر پیشرفتند، اما اسلام به عنوان یک نسخه سیاسی، همه ایدئولوژی طالبان نبوده و نیست. طالبان از یک منظر واکنشی به قطع تداوم قدرت تاریخی یک قوم بر افغانستان بود که با روی کار آمدن حکومتی به رهبری برهان الدین ربانی اتفاق افتاده بود.
با روی کار آمدن حکومت جدید در افغانستان پس از سال ۲۰۰۱ انگیزه های قومی در میان لشکریان طالبان شدت بیشتری یافت. حکومت جدید در افغانستان، مهرههایی را در ولایتهای جنوبی این کشور انتخاب کرد که این مهرهها زخم ها و اختلافات خانوادگی را مجددا زنده کردند.
برخی از والیان ولایتهای جنوب افغانستان بخاطر سرکوب مخالفین خود اطلاعات نادرست را در اختیار سربازان ناتو قرار دادند و تلاش کردند گروهی را -هرچند تفنگ خود را به زمین گذاشته و از حکومت مرکزی حمایت میکردند- طالب معرفی کرده و توسط نیروهای ناتو زندانی و یا سرکوبشان کنند و یا جهت اندوختن پول، مخالفان خود را در تنگنا قرار داده و از آنها پول مطالبه کنند.
تنها عداوتهای شخصی و قبیله ای سران حکومتهای محلی نبود که شمار مخالفین را گسترده ساخت بلکه زراعت، ترافیک و قاچاق مواد مخدر نیز سبب گردید تا گروههای مافیایی جهت حصول این مواد کشنده منطقه را به آشوب بکشانند. البته در این عرصه نیز، نمی توان از نقش حکومتهای محلی که از سوی حکومت مرکزی حمایت میشدند چشم فروبست.
باتوجه به این عوامل، رادیکالیزم افغانستان تنها زادۀ ایدئولوژی نیست که جوانان ستیزهجو آن را ایدئولوژی میدانند که “جهاد” را جای انقلاب و “انجمن اخوت اسلامی” را جای جهانگرایی قرار میدهند. تفکر افراط گرایی مسلح افغانستان بیشتر حول و حوش منافع فرد و یا هم قبیله میچرخد که فرد، حضور شخصیت خود را مرهون جایگاه قبیلۀ و خانوادۀ خود در جامعه میبیند. این رادیکالیزمِ زاده شده از قبیله گرایی در افغانستان سبب بستری را فراهم می کند، تا افراطیان سلاح بدست جهانی از افریقا، اروپا و خاورمیانه تا آسیای میانه و جنوبی به این کشور سرازیر شوند و دست به دست افراطیان نژادی و قبیله ای افغانستان داده در یک جبهه برضد دولت مرکزی بجنگند.
حالا پرسشی که ذهن را به خود مشغول می کند این است که چگونه دو دلیل متضاد، که یکی قبیلهباوری و گروهگرایی است و دیگری اخوت اسلامی که داعیه تاسیس “امت” را دارد با هم گره خورده و برای به دست آوردن منافع متفاوت سنگر واحدی را شکل دادند؟
خالد نجوا
روزنامهنگار