رهبران سیاسی نباید نسبت به رفتار و عملکرد پیروان و رهروانشان بیتفاوت باشند و لازم است بهطور واقعی و با رفتارهای معقول و سنجیده اصل مقدس کثرتگرایی را ترویج کنند و در صدد ترویج تکثر و رنگارنگی در جامعه باشند.
مهمترین وظیفه یک رهبر این است که همه را متوجه آینده و گشودن افقهایی که سبب تحکیم توسعه سیاسی و اجتماعی در کشور میشود نموده و در راستای مصالح ملی، خیر و فلاح و نیرومندی کشور عمل کند به ویژه زمانی که مسؤولیت امور کشوری را به عهده میگیرد باید مثل یک دولتمرد در امر حکومتداری عمل نماید و مسؤولانه رفتار کند. اهدافی از قبیل آوردن آرامش، نظم و ثبات در جامعه باید از قبل در منظومه فکریاش ترسیم شده باشد و از کوچکترین تا استراتژیکترین اقدامات در روابط داخلی و خارجی را صرفاً در راستای نیرومندتر کردن کشور به کار گیرد.
در جوامعی که کثرتگرایی، مردمسالاری و دموکراسی یگانه راه حل منطقی پنداشته می شود، سیاستمداران و روشنفکران باید از یک نظام فکری منسجمی برخوردار باشند و با دادههای جدید، آمادگی تعدیل و اصلاح فکر خود را پیدا کنند، پاسخگویی به مردم را جدی و مقدس بشمارند و خواستههای مشروع و برحق مردم را از کانالهای تعریف شده آن دنبال کنند. آنان باید در شرایط کمتر عاطفی، انرژی خود را در تجویز به کارگیری سیستمها و ساختارها برای اداره جامعه به مصرف برسانند، نه اینکه بیایند با شعارهای تند و تیز به ایجاد شورش و اتخاذ رویکرد براندازانه و انقلابی، کشور را در یک مسیر نادرست سوق دهند. معمولاً انقلابها با شعارهای تند و تیز و با ایجاد شور و هیجان با هدف شکستاندن موانع سنتی، سیاسی و اجتماعی، گروههای بزرگی از مردم را به صحنه سیاست و حوزه تصمیمگیری در اجرای امور میکشاند و در برخی از جوامع سبب رشد و پویایی سیاسی مردمان آن میگردد اما در مواردی انقلابها نیروهای خام، ناپخته و ناعاقبت اندیش را به متن اصلی درگیریها و مناسبات کلان میکشاند و موجب ویرانی، خشونت و رفتارهای غیر عقلانی نیز میگردد. در تجربه انقلاب، افغانستان با دشواریها و ناکامیهای فراوانی روبهرو گردیده است که نباید از کنار آنها بیاعتنا گذشت و باید از آنها درس آموخت.
جوامع عصر حاضر رویکردهای انقلابی و بنیاد برانداز را اصلاً به رسمیت نمیشناسد. رویکردهای بنیاد برانداز نمیتوانند از موانعی که باعث عدم توسعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی شده است به خوبی عبور کنند.
در شرايط فعلى، برآورده شدن آرمانهاى مردم و خدمت گزارى به آنان، فقط از مسير رهبرى جمعی با اتکا به نهادهای دموكراتيك و هدفمند امكان پذير است نه با استفاده از معیارهای سنتی رهبری.
نوع نگاه رهبران در رابطه به اصلاحات که بتواند به سرنوشت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تغییراتی مثبتی را وارد کند، باید گام بهگام و تدریجی صورت گیرد و باید برمبنای چهارچوبهای حقوقی و قانونی یک جامعه استوار باشد؛ چون تجربه انقلابها و نگاه استبدادی فردمحور به قدرت در کشور هیچگاهی نتوانسته است، سبب رشد و پویایی سیاسی شود.
در نظامهای مردمسالار و کثرتگرا سیاستمداران و روشنفکران بهجای اینکه نگران موقف، جایگاه ، نام و نشان خود باشند بهتر است نگران این باشند که آیا مسؤولیتهایشان را به درستی انجام میدهند یا خیر؟ آنان باید پیوسته تلاش کنند تا سطح خواستهها و توقعات مردم را درنظر گرفته، دستیابی سریعتر به اهداف را با برنامهها و میکانیزمهای معقول آن فراهم ساخته و با ايجاد تشكيلات، سازمانها يا نهادهای دموكراتيك، ساختارها و موانعی را که جوابگوی نیازمندیهای کنونی نمیباشد، از راه برداشته و آیندهای را که افغانستان و مردمان ساکن آن مستحق آن اند به دست خود رقم زنند.
کنشکا محجوب