شنبه ۲۵ حوت ۱۴۰۳
صفحه نخست / سیاست / عبدالله؛ پدر معامله؟

عبدالله؛ پدر معامله؟

(به مناسبت سالگرد راهپیمایی بزرگ جنبش ضدتقلب)

نویسنده: عبدالشهید ثاقب

“کرزی پدر طالبان، اشرف غنی پدر تعصب، عبدالله پدر معامله، اتمر پدر توطئه”. این یکی از شعارهایی بود که چند روز پیش اعضای جنبش “رستاخیز دادخواهی ربودگان شمال”، طی راهپیمایی از پارک شهرنو تا نزدیکی درِ ورودی کاخ سپیدار، در خیابان‌های کابل فریاد کردند. آن‌چه که در این شعار برای من اهمیت دارد، توصیف عبدالله عبدالله به “پدر معامله” توسط راهپیمایی‌کنندگان می‌باشد. آخر، اکثریت مطلق آن‌هایی که در خیابان‌های کابل این شعار را فریاد کردند، هواداران دکتر عبدالله عبدالله در انتخابات ریاست جمهوری گذشته و از اعضای فعال جنبش ضدتقلب در دوره کشاکش‌های انتخاباتی بودند؛ اعضای جنبشی که در واکنش به تقلب‌های گسترده انتخاباتی در دور دوم انتخابات عرض اندام کرد و با برافراشتن خیمه‌ها و چادرها در جاده‌ها و چهاراراه‌های شهر کابل و با برگزاری راهپیمایی ده‌ها هزارنفری در خیابان‌های پایتخت صدای اعتراض شان را بلند کرده و خواهان تفکیک آرای تقلبی از آرای پاک و محاکمه مسوولان کمیسیونِ – به اصطلاح – مستقل انتخابات گردیدند. اگر راهپیمایی‌کنندگان رستاخیز دادخواهی ربوده‌شدگان شمال را “مشت، نمونه خروار تلقی کنیم”، گفته می‌توانیم  که اکثر هواداران دکتر عبدالله در انتخابات گذشته ریاست جمهوری امروزه از کارنامه‌های او ناراضی بوده و “پدر معامله”اش می‌خوانند. کافی است سری به صفحه فیسبوک او بزنید تا سیلی از اتهام‌های کذایی را که همه روزه در پای یادداشت‌های او می‌نگارند با چشم سر ببنید.

اتهام معامله‌گری بر عبدالله عبدالله، رییس اجرایی حکومت وحدت ملی، از هنگامی آغاز شد که در آخرین روزهای بحران انتخاباتی به قصد اعلام حکومت تیم اصلاحات و همگرایی به خیمه لویه جرگه رفت، پُشت تریبون قرار گرفت، با کف‌زدن‌های تشویقی هواداران خود بدرقه شد، صدای حمایت حامیان خود را از حکومت احتمالی‌اش شنید، شور و شوق حاضران را با چشم سر دید، اما حکومت خود را اعلام نکرد. من که در آن‌ هنگام پشت میز کامپیوترم نشسته واکنش‌های کاربران فیسبوک را بررسی می‌کردم شاهد بودم که نامزد محبوب تیم اصلاحات و همگرایی هنوز تریبون را ترک نگفته بود که  شور و هلهله‌ای در شبکه‌های اجتماعی برپا شده و از هر سو غریو خشم و نارضایتی به گوش می‌رسید و یک‌باره به چهره تقریباَ منفور دگر شد. یکی عبدالله را متهم به معامله‌گری می‌کرد و دیگری به جبن و بزدلی. یکی او را رأی‌فروش می‌خواند و دیگری ترسو. سخنرانی او در آن روز درحقیقت آب سردی بود که روی دل هواداران خود پاشید و با امضای تفاهم‌نامه حکومت وحدت ملی، دل‌ها را سردتر ساخت اما بازار اتهام‌ها را گرم‌تر. امروزه اگر می‌خواهید جایگاه او را در میان هواداران‌اش بسنجید، کافی است نیم نگاهی به دیدگاه‌های کاربران فیسبوک در پای یادداشت‌های فیسبوکی‌اش بیندازید.

ای21429_10201807398808055_1235841926_nنک که از جنبش ضدتقلب دو سال می‌گذرد، چه خوب است که به مناسبت سال‌گرد راهپیمایی باشکوه این جنبش در کابل، نیم نگاهی به وضعیت روانی حاکم در میان نسل تحصیل‌کرده افغانستان انداخته و در پرتو اتهام‌ها و اعتراض‌هایی که اعضای جنبش ضدتقلب بر کارنامه‌های عبدالله عبدالله وارد کرده‌اند، وضعیت تخیل اخلاقی، دوراندیشی و دورنگری نسل جوان مان را به بررسی بگیریم.

جنگ قریب‌الوقوع

پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ۹۳ ، حدس و گمان‌ها بر این بود که آن‌چه صلح و ثبات افغانستان را در معرض تهدید قرار خواهد داد عدم انتقال قدرت به گونه مسالمت‌آمیز می‌باشد. حدس و گمان‌ها بر این بود که حامد کرزی، رییس جمهور وقت افغانستان، یا حاضر نخواهد انتخاباتی برگزار کند و یا هم انتخاباتی برگزار خواهد کرد که در آن به نفع نامزد مورد نظر خود تقلب گسترده انجام خواهد داد. انتخابات برگزار شد، اما همان‌گونه‌ای که حدس زده بودند، همراه با تقلب‌های گسترده انتخاباتی. در نتیجه، جامعه به سوی قطبی‌شدن بیش‌تر گام گذاشت، شکاف‌های قومی افزایش یافت، بی‌اعتمادی‌ها اوج گرفت، و تیم‌های انتخاباتی به جان هم افتادند و اعلامیه‌های تند و تیزی صادر کردند. وضعیت روانی خطرناکی ایجاد شده بود. کسانی که می‌پنداشتند با تقلب در انتخابات متضرر شده و زیان دیده‌اند، اسلحه شان را از پستوی خانه کشیده آماده جنگ شدند. فیسبوک‌ها به میدان نمایش مسابقه تسلیحاتی تبدیل شده بود. هر کسی می‌کوشید با اشتراک‌گزاری تصویر سلاح خود در رخ‌نامه‌اش در این مسابقه سهم بگیرد. وضعیتی پیش آمده بود شبیه وضعیتی که فلیپ لارکین، در شعر معروفی، در آن صفوف داوطلبان ثبت نام برای پیوستن در جنگ جهانی اول را توصیف می‌کند:

“کلاه‌ها چون تاجی بر سر

و خورشید تابان بر چهره‌های باستانی با سبیل پرپشت

و نیش‌ها همه باز

انگار به تفریح و تعطیل آمده‌اند تا لودگی کنند.”

قوه تخیل

یکی از نیروهایی که در وجود انسان به عاریت گذاشته شده است، قوه تخیل است. از قوه تخیل اگر درست استفاده شود، می‌تواند نقش بازدارنده  جنگ را ایفا کند. می‌توان در این‌جا به طور نمونه به بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲ اشاره کرد. وقتی در ۱۴ اکتبر سال ۱۹۶۲، سرگرد رودلف آندرسن یک هواپیمای U2 را بر فراز کوبا به پرواز درآورد و عکس‌هایی از سایت‌های موشکی و قطعات موشک‌ها گرفت و در ۱۶ اکتبر، پس از تحلیل و تفسیر تصاویر، مساله به رییس جمهور جان اف کندی اطلاع دادند، نزدیک بود یک جنگ خطرناک هسته‌ای میان امریکا و اتحاد جماهیر شوروی اتفاق بیفتد. در هر دو طرف کسانی بودند که از جنگ طرف‌داری کرده و دو کشور را به آغاز درگیری تشویق می‌کردند. حتا فیدل کاسترو، رهبر کوبا، یکی از این تشویق‌گران جنگ هسته‌ای بود. او در نامه‌ای که به خروشچف نوشته بود خواهان حمله هسته‌ای شوروی در صورت تهاجم امریکایی‌ها بر کوبا شده بود. اما آن‌چه که بشریت را در آن مرحله تاریخی از وقوع جنگ هسته‌ای نجات داد، قوه تخیل دو رییس جمهوری بود. خروشچف در نامه‌ای که برای کندی نوشت از پیامدهای جنگ صحبت کرد و از ویرانی‌هایی که به بار می‌آورد و تلفاتی که بر جا می‌گذارد. در مقابل، کندی که نیز از تاثیرات ویران‌گر بمب‌های اتمی آگاه بود تن به سازش داد: موشک‌های شوروی از کوبا و موشک‌های امریکا از ترکیه برچیده شوند.

آن‌چه در این‌جا مانع یک جنگ هسته‌ای شد، قوه تخیل دو رییس جمهوری بود. این دو رییس جمهوری اگر هزاران اتهام مدافعان جنگ را بر جان پذیرفتند، فشار افکار عمومی را تحمل کردند، اما نگذاشتند جنگی به وقوع بپیوندد که بشریت را نابود کند.

به نظر می‌رسد در انتخابات ریاست جمهوری۱۳۹۳ افغانستان دو نامزد ریاست جمهوری، با درک چنین پیامدهای یک جنگ احتمالی و با استفاده از قوه تخیل، تن به سازش دادند و حکومت یک‌جانبه خود را اعلام نکردند. آن‌ها می‌دانستند که هر گونه لجاجت بیش‌تر و افراط‌گرایی و تمامیت‌خواهی می‌تواند کشور را به سوی یک جنگ ناخواسته قومی برده و مردم را به خاک و خون بکشاند. البته در این میان، میانجیگری ایالات متحده امریکا نیز کارساز بود. جان کری، وزیر خارجه ایالات متحده امریکا اگر میانجیگری نمی‌کرد، شاید مشکلات دو نامزد بیش‌تر می‌شد. بنابراین، به باور من آن‌هایی که عبدالله عبدالله را متهم به معامله‌گری می‌کنند اگر چه مردمان باانگیزه و عدالت‌خواه هستند، اما بیش‌تر از احساسات شان استفاده می‌کنند تا قوه تخیل. آن‌ها شکننده‌گی اوضاع را اصلاً در نظر نمی‌گیرند. آن‌ها فراموش کرده‌اند که هر سازشی، معامله نیست و هر معامله‌ای، بد نیست.  گاهی سازش‌ها کارسازتر از غرورها می‌باشد. کسانی که رویدادهای جهانی را مطالعه کرده‌اند می‌دانند که یکی از دلایل عمده وقوع جنگ جهانی اول، مطالبه افتخار و غرور بود. انگلستان می‌گفت غرورم اجازه نمی‌دهد که به دفاع از متحد خود فرانسه وارد جنگ نشوم، صربستان می‌گفت غرورم اجازه نمی‌دهد که همه اولتیماتوم‌های اتریش را بپذیرم، روسیه می‌گفت غرورم اجازه نمی‌دهد از صربستانی که خواهان کمک از تزار شده است دفاع نکنم… و چنین بود که جنگ جهانی اول آغاز شد. در مقابل، اگر از بحران کوبا جلوگیری شد، دقیقا به خاطر پشت‌پازدن به این غرورهای بی‌جا بود. خروشچف، پس از پایان بحران، نامه‌ای به کندی نوشت و گفت: «من و شما هر دو مجبور بودیم بر غرور مان پا بگذاریم تا به این توافق برسیم».

بعدها او در پاسخ یکی از منتقدان خود گفته بود: «نپرسید چه کسی برد چه کسی باخت. انسان برنده شد. خرد انسانی برنده شد.»

در سازش عبدالله و غنی نیز اگر کسی برنده شده باشد، افغانستان و افغانستانی‌ها است. عبدالله و غنی هزار اشتباه دیگری دارند که از بابت آن‌ها قابل سرزنش هستند، اما این یکی سازشی بود که به نفع افغانستان تمام شد.

Print Friendly

همچنان ببینید

97e

ویژه‌گی‌های یک نامزد ایده‌آل

دو روز نخست مبارزات انتخابات پارلمانی ۱۳۹۷ در آرامش نسبی سپری شد، حال و هوای …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *